نویسنده: مهدی گنجور




 
اگر دشمن رابه دشمن درونی و بیرونی تقسیم کنیم، بارزترین و خطرناک ترین دشمن بیرونی راباید ابلیس (شیطان) بدانیم. چرا که هشدارها و پیام های نورانی آیات و روایات حاکی از این حقیقت است که شیطان، دشمنی جدی وموجودی واقعی است و ما چه بخواهیم چه نخواهیم و چه بدانی چه ندانیم با این دشمن، همه جا و همه وقت، دست به گریبانیم: «ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا...» همانا شیطان، دشمن شماست، شما نیز او را دشمن گیرید.» (1) طبق آیات قرآن، شیطان موجودی است از جنیان که از آتش خلق شده است(2)، این موجود که به ظاهر، شش هزار سال عبادت خدا را کرد در اثر نافرمانی پروردگار از بهشت برزخی رانده شد. او در موقع خروج، از خداوند مهلت خواست تا درصراط مستقیم حق بنشیند و بندگان خدارا فریب دهد.
این دشمن نفرین شده، از ابتدای خلقت، لحظه ای برای به دام انداختن بشر، آرام نگرفته و انسان های بی شماری را از قشرهای مختلف به وادی ضلالت و فلاکت کشانده است و سوگند یاد کرده که از هیچ تلاشی در جهت دشمنی و گمراهی بشر فرو گذار نکند. نکته قابل توجهی که در بحث از شناخت شیطان مطرح است، غفلت و بی اعتنایی انسان نسبت به این دشن کینه توز می باشد. مرحوم علامه طباطبایی در «تفسیر المیزان»، در این خصوص، آورده است: «موضوع ابلیس، نزد ما، امری مبتذل و پیش پا افتاده است و اعتنایی به آن نداریم جز آنکه روزی چندبار او را لعنت کرده و از شرش به خدا پناه می بریم... . لیکن باید دانست که این موضوع، موضوعی است بسیار قابل تأمّل و شایان دقت و بحث... چرا نباید در صدد برآییم و در شناختن این دشمن خانگی این قدر بی اعتناییم؟ دشمنی که تا ما را به عذاب جاودانه نیندازد، آرام نمی گیرد؟» (3) اگر شیطان، دشمن است و اگر رجیم و اخراجی است (4) و اگر کینه تک تک افراد بشر را به دل گرفته و می کوشد تا آنها را به قعر آتش فرستد، بر انسان نیز لازم است که بنا به هشدارهای عقل و وحی، او را دشمن بدارد و با قاطعیت از خود براند. این خیال خامی است که انسان بپندارد روزی دشمنی شیطان، پایان می پذیرد و خیر خواه او می گردد. مگر می شود چنین موجودی کینه توز که خود به دشمنی جاودانه با انسان اعتراف دارد، حتی برای لحظه ای دشمنی اش را فراموش کند؟ از این رو هیچ تردیدی نیست که درزندگی این موجود پلید، مفاهیمی چون «سازش»، روابط مسالمت آمیز، آتش بس، احترام متقابل و... هرگز وهرگز معنایی ندارد. خداوند به موسی (ع) فرمود: «ای موسی! همیشه از من چهار سفارش را به خاطر داشته باش... چهارمین سفارش این است: تا از مرگ این دشمن اطلاع یقینی حاصل نکرده ای، از مکر و حیله اش آسوده مباش» (5) به همین جهت است که خداوند از فرزندان آدم، پیمان گرفت که شیطان را معبود خویش قرار ندهند و بلکه در دشمنی او شک و تردید به خود راه ندهند؛ «الم اعهد الیکم با بنی آدم ان لاتعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم ولقد اضل منکم جبلا کثیرا افلم تکونوا تعقلون» (6).
«ای فرزندان آدم مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید زیرا وی، دشمن آشکار شماست؟ و این که مرا بپرستید این است راه راست! و او گروهی انبوه از میان شما را سخت گمراه کرد، آیا تعقل نمی کردید؟»
امام کاظم (ع) نیز در بخشی از پندهایشان به «هشام» درباره دشمنی که بیش از هر دشمن دیگر لازم است با او مبارزه شود، فرمودند: «نزدیک ترین و دشمن ترین دشمنان تو، و کسی که دشمنان تو را بر ضد تو می شوراند، جز ابلیس پلید کسی نیست.» (7) به هر جهت باید پذیرفت که شیطان، دشمن جدی و کینه توز انسان است و از خدا مهلت گرفته با تمام توان به آدمی حمله برد و او را به خاک سیاه نشاند. او دشمنی است که با اهدافی خاص به میدان می آید، مبارزه اش حساب شده است، از کمینگاه و گلوگاه هایی که انسان به دام می افتد، آگاه است، به عبارت دیگر از نقاط ضعف بشر مطّلع است و به هیچ چیز جز به اسارت درآوردن او قانع نیست، چراکه به تعبیر رسول اکرم (ص) شیطان گرگ گرسنه انسان است: «ان الشیطان ذئبالانسان» (8) شیطان از آن دشمنانی است که طبق حساب و برنامه، کار می کند ازموقعیت، آدمی در این جهان به خوبی اطلاع دارد؛ روحیه ها، گرایش ها و دیگر خصوصیات انسان را بهتر از خود او می شناسد. سیاست های اصولی را به عنوان خط مشیِ کلی برگزیده و با مهارت ها، تجهیزات و نیروهایش، سخت می کوشد تا هر کس را به فراخور حالش حتی یک گام هم که شده به دام هایش نزدیک کند، تا رفته رفته زهر نهایی خود را بپاشد.
از آن جایی که راه نفوذ شیطان در وجود آدمی، ازکانال خلاءها و مجرای نیازها و امیال می باشد، بنابراین مقدمه ی شناخت این دشمن خطرناک، شناخت نفس خویشتن و آگاهی از خواهش ها، خلاءها و امیال و غرایز و خلاصه یک دوره خودشناسی است. چرا که شیطان، نقطه ضعف انسان را شناسایی کرده و سپس از طریق آن به وجود پیچیده انسان رخنه می کند و به تدریج او را از درون تهی می سازد.
خودشناسی و معرفت همه جانبه ی نفس، این امکان را به انسان می دهد تا علاوه بر شناخت نقاط ضعف و مراکز آسیب وی، آگاهی و اطلاع دقیقی از توانمندی ها و پتانسیل وجودی انسان برای پیشگیری از آسیب ها و مهار دشمن وحتی مقابله با سیاست ها و ترفندهای توطئه امیز وی، به دست دهد. چرا که انسان مجمو عه ای است از ضعف ها، نیازها، امیال و هم تلفیقی از سرمایه ها، توانایی ها و تجهیزاتی که طبیعت در وجود او تعبیه کرده است و انسان متعادل و موفق در میدان خلقت کسی است که بتواند با ابزار عقل، از سرمایه های وجودی خویش برای رفع نواقص و نیازهای ذاتی نفس بهره برده، و بدین طریق مجاری رسوخ و راه های نفوذ را بر دشمن دیرینه خود، شیطان لعین ببندد. بر همین اساس، می توان به یک سری سیاست های اصولی درمبارزه با دشمن (شیطان) اشاره نمود.

1-2-2 اصول مبارزه با شیطان

این اصول ساده و در عین حال حائز اهمیت، عبارتند از:
1- مراقبت و نگهبانی از نفس
2- واکنش مناسب و در خور
3- استعاذه و استغفار
4- پایداری، برخورد خصمانه و انهدام
دراین مقام، به شرحی کوتاه و مختصر در پرتو انوار راهگشای قرآن و عترت می پردازیم:

1-1-2-2 مراقبت و نگهبانی از نفس:

بدون شک دشمن، چیزی را هدف قرار می دهد که دارای ارزش باشد. شناخت ارزش جان آدمی از نوع شناخت حضوری و بی نیاز از اقامه برهان و ارائه و استدلال است. چه اینکه هر انسانی بی واسطه با این گوهر گرانبهای نفس خویش در ارتباط است و هیچ حجابی بین انسان و نفس او نیست. بنابراین اگرانسان به ارزش وجودی نفس خودپی برد، هرگز به دشمنش اجازه تجاوز به حریم جان نمی دهد، چه رسد به این که راه سرقت آن را به او بنمایاند. در شعری منسوب به امام صادق (ع) چنین آمده است: «من هیچ چیز را با جان خود برابر نمی کنم جز پروردگارش را؛ اگر بخواهم این را بدهم، در برابر، آن را می ستانم. اما به آن چه گذرا باشد اگر چه تمام دنیا باشد، حاضر نیستم این سرمایه را بدهم.» (9) از امیرالمومنین علی (ع) نیز چنین سفارشی رسیده است: «برای شما بهایی جز بهشت نیست، پس خود را به بهشت نفروشید.» (10)
بنابراین گوهر جان، بسیار گرانبهاست و طبیعی است که از هر چیز نفیس پربهاء باید سخت مراقبت و حراست کرد. قرآن کریم با صراحت به مومنان اعلام می دارد: «یا ایها الذین امنوا علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم...» (11)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، شما را به جانهایتان سفارش می کنم، هرگاه شما هدایت یافتید، آن کس که گمراه شده است، به شما زیانی نمیرساند. در این آیه ی کریمه، بر مراقبت از نفس و جان خود، تأکید شده، چرا که عدم مراقبت و توجه به نفس، راه را برای حمله دشمن که مترصد فرصت ها و غفلت های انسان است، باز می کند. همان دشنمی که خداوند در موردش می فرماید: «حمله دشمن به طرف ما از هر چهار سمت یعنی پشت سر، روبه رو، طرف راست و طرف چپ امکان پذیر است.» (12) حال که دشمن حالت تهاجمی دارد و از هر سو حمله میکند، ساختن دژ که متناسب با جان انسان است و آن چیزی جزتقوا- در اصطلاح دینی- نمی تواند باشد.
اکثر آیاتی که درمورد تقوا بیان شده است به نحوی با نگهداری و مراقبت نفس درارتباط است به عنوان نمونه می فرماید: «یاایها الذین امنوا اتقوا الله حق تقاته...» (13)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا آن گونه که تحقیق پروا کردن از اوست، پروا کنید.
و در جای دیگر تقوا را لباس می داند بر اندام جان آدمی که آن را به خوبی می پوشاند و از آسیب ها و خطرات حفظ و حراست می کند: «ولباس التقوی ذلک خیر» (14)؛ بهترین جامه، لباس تقواست.

2-1-2-2 واکنش مناسب و در خور:

هر نوع وسوسه ای از دشمن، واکنش مناسب و در خور را می طلبد. حقیقت ها را پرده پوشی می کند و روکشی از تزویر بر زشتی ها میکشد، در برابر هر کار خیرو مثبتی، دامی می گستراند و در هر فراز و نشیبی، نقشه ای فراهم می آورد. بدون تردید، عاقلانه ترین کار در برابر این ترفندها، این است که با ارزیابی موقعیت و با توجه به امکانات و محدودیت ها، عکس العملی مناسب، انجام شود. شاید جامع ترین سخن در زمینه واکنش مناسب دربرابر کنشهای دشمن، فرمایش رسول اکرم (ص) باشد که فرمود: «اما دشمنان تو از جن و ابلیس و سپاهیان اوست، پس اگر نزد تو آمد (و وسوسه ات کرد) و گفت: فرزندت مرد (تا بی تابی کنی) به خود بگو: زندگان برای مردن آفریده شد ه اند، فرزندم پاره تنم بود که به بهشت رفت و این شادمانم می کند. پس اگر آمد و گفت مال تو از دست رفت، بگو: ستایش خدای را که می دهد و می گیرد و باعث شد زکات را از من ببرد پس زکاتی بر من نیست. اگرآمد و گفت مردم بر تو ستم می کنند ولی تو ستم نمی کنی، بگو روز قیامت آنان که ستم کرده اند، گرفتارند ولی برنیکوکاران گرفتاری نیست، اگر آمد و گفت: چقدرنیکی می کنی: (تا تو را مغرور و خودپسند کند) بگو: گناهان من بیش از نیکی های من است. اگر آمد و گفت: چه قدر نماز می گذاری. بگو: غفلت من از نمازهایم بیش تر است. اگر گفت: چه قدر به مردم بخشش می کنی، بگو: آن قدر که می گیرم از آنچه که می بخشم، زیادتر است اگر گفت: چه قدر به تو ستم می کنند: بگو من بیشتر ستم کرده ام. اگرآمد و گفت: چه قدرکار برای خدا می کنی، بگو چه بسیار که معصیت کرده ام.» (15) روایت دیگری دراین زمینه نقل شده که اصل اساسی در واکنش مناسب دربرابر وسوسه های دشمن را، معرفت می داند؛ آن هم معرفتی که رابطه مستقیم با گنجایش قلب انسان دارد. ابوجعفر امام محمّد باقر (ع) فرمود: «چون علمی را شنیدید به کارش ببندید و باید دل های شما گنجایش داشته باشد، زیرا اگر علم در دل انسان، به قدری زیاد شود که نتواند تحمل کند، شیطان بر او مسلط می شود پس چون شیطان با شما به خصومت برخاست با آنچه می دانید با او مقابله کنید زیرا نیرنگ شیطان ضعیف است. گفتم: آن چه می دانیم چیست؟ فرمود: با او مبارزه کنید، با کمک آن چه از قدرت خدای عزوجل برای شما آشکارشده است.» (16)

3-1-2-2 استعاذه و استغفار:

انسانی که هر لحظه مورد هجوم وسوسه هاست، همواره نیازمند به پناهگاهی مطمئن است تا به آن پناه برد و خاطرش را آسوده کند. «استعاذه» به همین معناست یعنی پناهنده شدن به پروردگار از شر شیطان، چون روح استعاذه همان توجه و اعتصام به خداست، توجّهی که اگر ازسر صدق باشد، بدون درنگ، این دشمن خنّاس (17) را عقب می راند و به آدمی امنیت و آرامش و روحیه و قدرت می دهد.
استعاذه، توصیه ای قرآنی است که در برخی آیات بیان شده است؛ به طور نمونه می فرماید:
«واما ینزغنک من الشیطان نزع فاستعذ بالله انه سمیع علیم (18)؛ اگر از شیطان وسوسه ای به تو رسد به خداپناه برد زیرا که او شنوای داناست.
«وقل رب اعوذ بک همزات الشیاطین و اعوذ بک رب ان یحضرون (19)؛ بگو، پروردگارا، از وسوسه های شیطان به تو پناه می برم و پروردگارا از اینکه آنها به پیش من حاضر شوند به تو پناه می برم.
استغفار، به معنی طلب غفران و پوشش دهی به آلودگی هایی است که انسان کسب کرده است. این پوشش همواره مورد نیاز است. پوششی معطر، تا بوی تعفن گناه ر از بین ببرد و نشانی به دست دشمن ندهد، فرشتگان را نیازارد و آدمی را در قیامت رسوا نکند، امام صادق (ع) فرمود: «با استغفار، معطر و خوشبو شوید تا بوی متعفن گناهان شما را رسوا نکند: «تعطروا بالاستغفار لئلا تفضحکم روائح الذنوب» (20).
نگاه قرآن به استغفار کنندگان، نگاهی است از سر مهر و عطوفت که با ضمانت قطعی برای پذیرش پروردگار همراه است. خداوند فرموده است: «ومن یعمل سوءا او یظلم نفسه ثم یستغفر الله یجد غفورا رحیما» (21)؛ هر کس کار بدی کند یا بر خویشتن ستم ورزد، پس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده مهربان خواهد یافت. هم چنین درجای دیگر، انسان خطاکار و آلوده به گناهان را از بزرگ ترین گناه که ناامیدی از رحمت واسعه ی الهی است، نهی فرموده و مژده ی آمرزش جمیع گناهان رابه او داده است. بهعنوان نمونه در ایه ی 53 سوره ی زُمَر می فرماید: «الذنوب جمیعا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور لرحیم»؛ بگو ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه ی گناهان را می آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.

2-2-1-4 پایداری: برخورد خصمانه و انهدام :

مقاومت و برخورد خصمانه و جدی در برابر دشمن، در واقع، حکم عقل سلیم است، که می گوید: دشمن، دشمن است و در برابر او پایداری و مسامحه هرگز روا نیست. اگرقرآن کریم فرمود: دشمن را دشمن بگیرید و روایات نیز با تأکید فراوان پایداری و سرسختی را سفارش می کنند، در واقع بر همان حکم عقلی صحه می گذارند و آن را تأیید می کنند. قرآن کریم فرموده است «ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا انما یدعو انما یدعو حزبه لیکونوا من اصحاب السعیر» (22)؛ در حقیقت شیطان، دشمن شماست، شما نیز او را دشمن گیرید. او فقط دار و دسته خود را می خواند تا آنها از یاران آتش باشند.
حضرت رسول (ص) در وصیت های خود به ابن مسعود، با الهام از این آیه ی کریمه فرمود: «ای ابن مسعود! شیطان را دشمن خود بگیر پس همانا خداوند فرمود، شیطان دشمن شماست، او را دشمن بگیرید.» (23)
در پندهای امام کاظم (ع) به هشام نیز چنین آمده است: «پس در مورد او (ابلیس) دشمنی ات را با او شدّت بخش و مبادا شیطان در مبارزه اش برای هلاکت تو از پایداری تو درمبارزه ات با او پایدارتر باشد....» (24).
قابل توجه اینکه، این پایداری و برخورد به همین جا ختم نمی شود بلکه باید گامی بلندتر و فراتر برداشت و آن توسّل به قوّه ی قَهریّه برای کشتن اولیای شیطان است همانا افرادی که هسته های مرکزی حزب شیطان و کانون انتشار اندیشه های پیشوای گردن کشان و مجری دستوارات اویند. این قرآن است که چنین دستوری را صادر کرده است:
«فقاتلوا اولیاء الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفا»(25)؛ پس با یاران شیطان بجنگید که نیرنگ شیطان، ضعیف است.

پی نوشت ها :

1. فاطره(25)/6
2. کهف(18)/50: «و اذا قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس کان من الجن...»
3. تفسیر المیزان، ج12، ص 127
4. حجره(15)/34
5. سفینه البحار، محدث قمی، ج 1، ص 501.
6. یس (36)62-60.
7. بحارلانوار، ج78، ص 315.
8. نهج الفصاحه، ص 352.
9. بحارالانوار، ج47، ص 25.
10. نهج البلاغه، حکمت 456.
11. مائده(5)/ 105.
12. اعراف، (7)/7
13. آل عمران(3)/102
14. اعراف (7)/ 26.
15. سفینه البحار، ج1، ص100
16. کافی، ج1، ص 57
17. خناس از خنوس به معنای پنهان شدن و عقب نشینی است. شیطان هم خودش مخفی است و هم کارش؛ اگر وسوسه اش اوعلنی بود، این گونه در گمراهی مردم موفق نمی شد ولی با تظاهر و توجیه، در لباس زیبا جلوه می کند و بر آنها غالب می شود. (ر. ک: نهج البلاغه، خطبه ی 50)
18. اعراف(7)/200.
19. مومنون(23)/ 98-97
20. بحارالانوار، ج63، ص 278
21. نساء(4)/ 110
22. فاطر(35)/ 6
23. میزان الحکمه، ج5، ص 80
24. بحارلانوار، ج78، ص 215
25. نساء(4)/76

منبع: گنجور، مهدی، (1359)، دشمن شناسی در آینه وحی و نظام ارزشی، اصفهان، نشر حیات طیبه، 1389، چاپ اول.